در این نوشته در اهمیت و قدرت جادویی «باورها» در نگرش، رفتار و زندگی انسانها کنکاش نموده ام. منظور از «باور»، اعتقاد قلبی به وجود داشتن یک امر است. باورهای بیشماری تمام دانش ما در مورد خودمان، محیط اطرافمان و همه چیز را شکل دادهاند. .......
در این نوشته در اهمیت و قدرت جادویی «باورها» در نگرش، رفتار و زندگی انسانها کنکاش نموده ام. منظور از «باور»، اعتقاد قلبی به وجود داشتن یک امر است. باورهای بیشماری تمام دانش ما در مورد خودمان، محیط اطرافمان و همه چیز را شکل دادهاند.
تقدم باور بر مشاهده
در تحقیق دکترای جامعهشناسیام به بررسی پزشکان و روانشناسان بریتانیایی پرداختم و از جملهیافتههای قابل توجهام این بود که وقتی یکپزشک به یک بیماری، اختلال یا یک وضعیت خاص باور داشته باشد، آن را در مراجعانش میبیند و تشخیص میدهد. یعنی بیشتر از آن که «مشاهده» یک وضعیت خاص به یک «باور» خاص منجر شود، عکس این حالت رخ میدهد و یک باور خاص به یک مشاهده خاص میانجامد. در این موارد حتا داشتن دانشی خاص به تنهایی به تغییر رفتار منجر نمیشود،اما تغییر باورامریموثر بر رفتار و عملکرد است. بنابراین اگر پزشکان مورد خاصی را تشخیص نمیدهند و درمان نمیکنند،اطلاعرسانی صرف در موردنحوه تشخیص و درمان آن حالت،به احتمال زیادمنجر به تغییر رفتار پزشکان نمیشود.
امروزو در آستانه کریسمس، برخی فیلمها این پیام را منتقل میکردند که: «باور به بابانوئل، کریسمس و امثال آنها بر اثر مشاهده به دست نمیآیند، بلکه مشاهدهی آنها در نتیجه باور داشتن به آنها حاصل میشود». برای همین در این فیلمها اشاره میشود بزرگسالان نمیتوانند خیلی چیزهایی را که کودکان میبینند، مشاهده کنند؛ چون به آنها باور ندارند. صرف نظر از مصداق این مثال، صراحت به کار رفته در اینمورد برایم جالب بود.
دعوای پیروان مذاهب و آیینهای گوناگون در بسیاری از موارد با ادله و شاهد آوردن (حتا معجزات پیامبران) تمامی نیافته است؛ چرا که برایبرخی افراد هیچ مشاهدهای که بتواند منجر به تغییر باورشان بشود، وجود ندارد. در آیات ١۴ و ١۵ سوره حجر* ذکر شده که اگر برای کافران دری از آسمان گشوده شود که به آن وارد شوند، باز هم ایمان نمیآورند و میگویند کهخطای دید داریم و جادو شده ایم!
تقدم باور بر رفتار
برای داشتن یک باور به وجود داشتن هیچ چیزی در عالم واقع نیاز نیست. افراد میتوانند باورهایی داشته باشند، که در زمان کسب و ایجاد باور، در عالم خارجصدق پیدا نکردهاند.اما داشتنیک باور، حتا اگر در عالم واقع صدق نداشته باشد،میتواندبر رفتار افراد تاثیر بگذارد. بنابراین بعد ازپیدایش باور، به تدریج بر اثر تغییر رفتارهای فرد ممکن استشرایط تحقق واقعیآن مهیا شود. در مثال منفی آن، اگر کسی نسبت به دیگری باور منفی داشته باشد، بهتدریجاین حس منفی را به شخص مقابل منتقل میکند ودر نهایت رابطه آنها درعالم واقعنیز منفی میشود. در مثال مثبت، اگر کسی واقعا به توانایی خودش در یک زمینه باور داشته باشد، با تلاش ناشی از باور مذکور به تحقق باورراه پیدا میکند.
در روانشناسی، «مثبت اندیشی» از راههای دگرگون کردن زندگی افراد به شمار میرود و منظور این است که افرادباید بتوانند به باورهای مثبتی در مورد خود، و محیط اطرافشان دست پیدا کنند، و بعد این تفکر مثبت تاثیر خودش را در عمل خواهد گذاشت. این امر منطبق بر تئوری «معنای چیزها» است چرا که لازمه ی تغییر نگاهفرد این است که بتوان ازپدیدههای ثابتمعناهای متفاوتی را اتخاذ نمود.
تحقق باور
برخی نویسندگان و متفکران نظیر پائولو کوئیلو بر تحقق رویای درون تاکید کردهاند. یعنی افراد به یک رویاباور پیدا میکنند و سپس آن را محقق میکنند و این نهایت خوشبختی معرفی شده است. درآیه 27 سوره فتح** آمده که فتح مکه رویای پیامبر بوده است که از سوی خدا جامعه تحقق پوشانده شده است. آبراهام مزلو نیز بالاترین نیاز انسانها را خودشکوفایی دانسته است؛یعنیحالتی که باورهای افراد در مورد خودشان صدق پیدا کرده است. و البته بدیهی است که مقدمه رسیدن به خودشکوفاییداشتن باورهایی مثبت در مورد خود است.
چه باوری؟
از مطالب بالا، فرمول ساده ای به دست میآید: در مورد خودت به چیزهایخوب باور کن،تا رفتار و مشاهدهات تغییر کند و به باورت برسی و درنتیجهاحساس خود شکوفایی و خوشبختی کنی!
یک سوال مهم،انتخاب باور مناسب است، سوالی که ممکن است پاسخی منحصر به فرد برای هر فرد داشته باشد.
چگونه باورها شکل میگیرند؟
شکلگیریباورها به طور عمده در دوران کودکی رخ میدهد. بنابراین به جای انتخاب باور، شاید واقع بینانه این باشد که از کشف باورها سخن بگوییم.علاوه بر آن، یک باور جدید (در خصوص امری جدید)به گونهای شکل میگیرد که با باورهای قبلی سازگار باشد.کسانی میتوانند به ایجاد یک باور در افراد دیگر اقدام کنند که جایگاه پذیرفته شدهای (authority) داشته باشند، حالتی که در دوران کودکی، دانشآموزی و دانشجویی بیشتر رخ میدهد.اما اگر یک باور جدید ناسازگار با باورهای پیشین رواج پیدا کند این اتفاق از راهتغییر پارادایمی که توماس کان اشاره کردهاست رخ میدهد.شیفت پارادایم و رواج باورهای جدید زمانی در جامعه رخ میدهد که افراد جدیدی ظهور پیدا کنند. برای مثال جایگزین شدن طب نوین به جای طب سنتی زمانی رخ داد که پزشکان فارغالتحصیل دانشگاه در جامعه زیاد شدند.
کمک بهکشفباوری موجه برای زندگی،کاری بود که ویکتور فرانکل تلاش میکرداز طریقلوگوتراپی (معنادرمانی)برای افراد انجام دهد.کشف معنا و باور خاص برای دیگران نه تنها توسط درمانگران، بلکه هر فردی که دارای جایگاه اجتماعی مناسب باشد میتواند انجام شود، از قبیلوالدین، معلمها، استادهای دانشگاه وروحانیون مذهبی.این امر نوعی مسولیت اجتماعی بر دوش این افرادمیگذارد، به سبب این که آنها میتوانند در موقعیتی باشند کهبا گفتار و رفتارشان باعث تقویت باورهای خاص در دیگراندر مورد خودشان بشوند و از این طریقخواسته یا ناخواستهتحولات مهمی(مثبت یا منفی) را در زندگی دیگران ایجاد کنند.
انسانهای موثر، به باورهای خودشان آگاهی دارند ومیتوانند به دیگران در کشفباورهای درونی خودشان کمک کنند.
--------------------------------------------------------------------------------------
* وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ() لَقَالُواْ إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ
** لقدصدق الله رسوله الرویا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شاء الله آمنین
قبلا در مورد مشاهدهگرایی و باورگرایی نوشته بودم و در آن جا قضاوتم به سمت مشاهده گرایی میل کرده بود. معتقد بودم با مشاهدهی درست میتوان به باور درست رسید و کسانی که بر باورشان تکیه میکنند، راه به خطا میبرند. در آن جا پرسیده بودم وقتی مشاهدهگرایی برتریهای روشنی نسبت به باورگرایی دارد، چرا تعداد قابل توجهی از مردم باورگرا هستند؟ اما باتوجه به متنبالا شاید لازم باشد، از واژه جایگزینی برای باورگرایی استفاده کنم، و یا شاید نوشته مذکور نیاز به بازبینی کلی داشته باشد!